- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
سخت است ببیند پدری کُـشته پسر را اینگونه کند خـم پـسری پشت پـدر را سخت است که بییـار بماند دم پیـری آن ریش سفیدی که ز کف داده ثمر را بر نیزه غربت زده تکیه، پسرش رفت این مرد حسین است که انداخت سپر را دنبال علی رفت محاسن به کـفش بود حس کرد به برگ گل خود سوز خطر را گم کرد رکاب این پدر پـیر و جوانش با رفـتـن خود برد ز او نور بصر را ای کاش بگـوید سخـنی با پدر خویش شاید که بگـیرد کمی از سوز جگر را وای از دل ارباب که جان داد همین دید سر نیزه بیرون زده از پشت کـمر را پهلـوی شکـسته شـدهاش کرد تـداعـی یـاد لـگـد و مـادر و سنـگـیـنـی در را ای وای پدر مُرد کـنار پسرش، کـاش شخـصی برساند به ابالـفضل خـبر را در هـلـهـلـۀ چـشم سفـیـدان نظر تنگ سخت است ببیند پدری کـشته پسر را
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
چقدر پشت سرت نغـمـۀ یا رب کردم روزها را به تماشای قـدت شب کردم به قد و قـامت و قد قـامت زیبات قسم عـدّهای را بـه اذان تـو مـقـرّب کـردم هر زمانی که سوار آمدی از راه علی من تماشای نبی بر روی مرکب کردم از لبت آتش هـجـران به زبـانـم افـتـاد دورتر میشدی آنقدر که من تب کردم حرم از طرز وداع تو اسارت فهـمـید گریهها بود که بر غربت زینب کردم هرچه کردم دگـر انگـار پیمـبر نشدی در عـبا جسم تو را هر چه مرتب کردم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
ای اکـبـرم که ثـانی روی پـیــمــبـری آیـیــنـۀ مـحـمـد و بـازوی حــیــدری! ای بهـتـرین مـحـدثِ شبـهـای حـادثـه !لب باز کن که شمس و قمر هست مشتری! لیلا، تب تو را به جگـر داشت یوسفـم داغ است در هـوای تو بـازار دلـبری قربان لحن پرسشیات ای عصای دست! "این راه؛ بر حق است..." خودت مطمئن تری! ای اولین شـهـیـد بنی هـاشـم! الـسـّلام ای شهد تـازهای که رسیـده و نـوبری چندیست رازهای مگو در زبانم است گاهـی بـهـانـۀ بـغـلت ورد جـانم است لب باز کن...زبان به زبان گوش کن مرا سیـراب از مـعـارف آغـوش کـن مرا باور کن از تو تشنه ترم جان من!علی! خـاتـم بنـوش...آه! سلیمانِ من! عـلی! آرامـتـر بـرو...کـه به دنـیـای بعـد تو " اُفٍّ لـکِ " بگـویم از ایـنجـای بعد تو یا ایـهـا الـعـزیـزِ دلِ مـضـطـرِ حسین یا ایـهـاالـمـزمّـلِ خـون پـیـکـرِ حـسین از بـیـن تیـغ هـلـهـلـهها رهـسپـار شو ای جـان زخـم خوردۀ خاکستر حسین هرجا نگـاه میکـنم از تو نشانه ایست هـستی و نـیـستی! نفـسِ آخـرِ حسیـن! یک لحظه چشم باز کن ای رودِ جاریام ای چـشمۀ جـگـر...علیِ اکـبـرِ حسین لختی بخـنـد و لختۀ لب را جـواب کن با بوسهای محاسن من را خضاب کن تـسبـیـحِ دانـه دانـۀ من! جـانِ بر لـبـم! ای رازِ سر به مهرِ نفـسهای زیـنـبم! عون و محمد ش تویی و عشق بیحدش اصلا عجـیب نیست اگر بشکـند قدش آییـنه کـاری است سـراپـای قـتـلـگـاه! دستِ عبا به دست بنی هاشم است...آه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خَلق و خُلق نبوی سیرت پیـغـمبر داشت اربـاً اربـا بـدنی در وسط محـشر داشت قـرة العـیـن حرم بود و حـرم دیـد عـلـی به تن پارۀ خود صفحهای از خنجر داشت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
سوی میدان رفتنت اصرار میخواهد مگر؟ شوق چشمت از پدر انکار میخواهد مگر؟ دورۀ تحصیـلیت در مکـتـب عـباس بود با وجودت لشگرم سردار میخواهد مگر؟ اکـبـرم پـشت و پـنـاه تو دعـای عـمـهات اکــبـرم نـام قـشـنـگ تـو نـوای عـمـهات در کشاکشهای جنگیدن صدایت قـطع شد سـنگ آمـد نـالـۀ یـا ربـنـایـت قـطـع شـد جـرم تـو حُـب یـدالله اسـت مـثـل مـادرم سیـنـه و بـازوی تو بشکـست مثل مادرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بین هـمـهـمـه به لشگـر کـفّـار آمده بر جـنگ کـوفه احـمد مخـتـار آمده انگار این جـمالِ جمیل پیـمبر است یا حـیـدر است اینکه به پیکـار آمده تا نام خویش را به رجز گفت با سپاه در جبهه پیک خوش خبر انگار آمده نامش علی است، پس به قتالش همه به پیش غـافـل از اینکه حـیـدر کـرّار آمـده دوری زد و به لشگر کفار حمله بُرد چه نعـش ها که روی هم انبار آمده دیدند که حریف قـتـالـش نمیشـوند گـفـتـنـد وقـت حـیـلـۀ پـیـکـار آمـده در این قتال حیلۀ کوفی محاصره است بـد فــتـنـهای ز دشـمـن قــدّار آمـده یوسف کُشان دوباره چرا چاه میکَنَند انـگـار جـنـس تـازه به بـازار آمـده دیگر نشد شجاعت خود را نشان دهد از بس در این مـقـاتـله کـفـتـار آمده آمـیـخـتـه زره به تن پـاره پـارهاش چندین سنان و نیزه به یک کار آمده حالا صدای اکـبر لیلا رسـد بگوش بـابـا بـیـا کـه لـحــظـۀ دیــدار آمـده این نعش قطعه قطعه که ببینی جوان تست با من پیـمـبـر است به گـفـتـار آمده کام مرا به جـام بهـشتـی کـند خنک وقـت وصـال حـضـرت دادار آمـده صورت نمانده تا که پدر بوسهای زند ایـنجـا صـدای خـنـدۀ حُـضّـار آمـده بِین صدای هـلهلهها نـالـهای رسیـد این زینب است لطمه به رخسار آمده برخـیـز زیـنـبم؛ که بَرَد جـسم اکـبـرم عـبـاس بـا دو دیـدۀ خــونـبـار آمـده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
چقدَر تـیر و سنـان در تن اکـبر مـانده خنده بر روی لب این همه لشکر مانده بین این دشت تـمـام تن او پـخـش شده هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده ارباً اربا شده آنگـونـه عـلی اکـبر من که از او در همه جا نفحۀعـنـبر مانده زانـویـم از رمـق افـتاد و زمین افتادم کمرم تا شد از این داغ... شدم درمانده به کـنـار بـدنش خـشک شده این بـدنم از علیاکبر من یک علیاصغر مانده؟! خواستم بوسه زنم بر بـدنش، آه...نشد جای بوسه به تن این گـل پرپر مانده؟ یاد اصوات اذانش جـگـرم را سوزاند حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده به روی پـیـکـر او پیکـر من افـتـاد و خواهرم در بر من دست به معجر مانده کار من نیست علی را ببرم تا به حرم زحـمـت بـردن او دوش بـرادر مـانده خـبـر پـر زدنـش را بـرسـانـیـد حـرم چـشـم بر راهِ پـسر دیـدۀ خواهر مانـده رکن من رفت... چنین خم شدنم جا دارد به خدا رفت ازین لشگـر من فـرمانده
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
چـقـدر سخت کـشیـدی نـفـس آخـر را ریختی در وسط معـرکه بال و پَـر را یـادگـار پـدر خـاک، به خـاک افـتادی رنگ تکـرار زدی خـاطـرۀ مـادر را تو که آیـیـنـه در آیـیـنه رسـول اللهـی چه کسی جمع کند این همه پیغمبر را دانه دانه شـدهای سیب حـرم، مثل انار نیزهای چیده و برده است غنیمت سر را خنجر و تیغ و…عجب آینه کاری شدهای قـاصـد حـادثـه آورده غـمـی دیگر را بوده تابوت تو یک عمر به دوش پدرت آمـده بـیـن عـبـایـش بـبــرد پـیـکـر را هـمـۀ قـافـلـه را از نـفـس انداخـتـهای چـقـدر سخـت کـشیـدی نـفـس آخـر را
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
دو قدم رفت علی و دل یک مرد شکست دل بابای علی ساکت و پُـر درد شکست گفت برگرد علی جــان کمی آهسته برو انــدکــی راه به پیش پــدر خستــه بــرو پسرش رفت و کمی پشت سرش آقا رفت لحظه ای جان حسین از سر او بالا رفت ثــانیه ثــانیــه با رفـتــن او پــیــر شــود آه آقــای غــریـبـم چـه زمیـن گیــر شود عـلــی آمـد به حــرم قلب پــدر شد آرام خـیـمه و زینب آشـفـتـه جـگــر شد آرام گفت بابا جگرم سوخت، لبم بی تاب است همۀ حاجت من خوردن قـدری آب است گفت بابا: که زبــان در دهن من بگــذار تشنگــی را به لب خـسـتــۀ بـابـا بسپــار بــاز برگشت به میــدان پـسر شــاه وفــا وسط عــرصۀ میدان شده طـوفــان بــلا نــاگهــان دوره نمودند عــلی اکــبــر را تنگ کردند به او رهگــذر و معـبــر را یک نفر نیزه زد و یک نفر از راه رسید تـیــغ زد بـر سـرِ اکـبـر و دگر هیچ ندید دست بر گردن اسب و ســر اکبــر پاره اسب گــمـراه شد و خیــمه شده بیـچـاره رفت بین دل دشمن بـدنش خـورد زمین کاش میدید، کسی پشت سرش کرده کمین هرکه زد بر تن او ضربه ای و بلـوا شد قطعه قطعه شده و دور حــرم غوغا شد پدرش خواست از این دشت علی ها ببرد آه سخــت است خـودش یکه و تنها ببرد دست انداخت جگــر های دهن پـاک کند زینب آمد که گریبان ز غمش چـاک کند گـفـت از خــیــمه عبــایی برسـانید فقط بــدن پــارۀ او خــیــمه رســانیــد فــقـط
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
نـقـش بـیـابـان دیــدم آخـر پـیـکـرت را از مـن نـگـیـر اکـبـر نـگـاه آخــرت را داغت تمام خیمه گـاهم را به هم ریخت حـالا چـه گـویـم مـن جواب مادرت را مـن هـم شبـیه خاک صحرا تشنه هستم بـالا بـگـیـر ای شـبه پـیغمبر سـرت را دشمـن مـیـان مـقـتـلت بـا خنـده میگفت حــالا بـیــا بــردار جــسـم اکــبـرت را فــریــاد بابا گــفـتـنـت دیـگــر نــیــایــد از بس که خون پُر کرده راه حنجرت را از زیر بال و پر سرت بیــرون گرفتی باران تیر آمد وضــو در خــون گرفتی گـفـتـم خـدایـا اسـتـجـابـت کـن دعــایـم از مــن نـگـیـر یـارب تـمـام کـربـلایـم این خاک صحرا با صدایت خـو گرفته بـرخیـز از جـا تـا اذان گــویـی بـرایــم هـر تکه ات در بین صحرا شد مکــرّر بــایـد بـچـیـنـم پـیـکـرت را در عبــایـم از کـودکی مـنـزلگهت آغــوش من بود حـالا شـدی نـقـش زمین در زیــر پــایم بـرخـیـز تـا تـنـها نـمانــم عصر امروز ای اولـیـــن ذبـح عــظـیـم در مـنــایـــم نـور مـحـمـد بـین صحــرا مـنجــلی شد در جای به جـای کــربلا پُر از علی شد ای نــور دیـده پـیـش چشمم دلبـری کن در بـیـن مـیدان بـاز کـاری اکـبری کن یکـبـار دیـگر پـا بـچـسـبــان در رکابت هــمــراه ســاقـی حـــرم آب آوری کـن تـو یـادگـار ذولــفـقـار خـیـبـر هـــسـتی بـرخیـز و در مـیدان قیامی حیدری کن خـیـلی عـلی دلـتـنگ روی مـصطفــایم ای شــبـه پـیغـمـبـر کــمی پیغمبری کن روی لبت گـل واژه از آیات حـق خورد در زیر پای نیزه های جسمت ورق خورد در بین صحرا شد زمین گیری دچارت امــا نـشـد چـیــزی کــم از اوج وقـارت داغ جـگـر سـوزت امـانــم را بـــریــده از بس شـمـردم زخـمهــای بی شمارت حــالا بـیـا و چـاره ای کـن تـا که عـمه در بـیـن نـا مـحـرم نـیـایـد بر مــزارت این دور و بر بوی گـلاب و یـاس پیچید انـگــار زهـرا مـادرم شـد هم جــوارت در خاک وخون افتادنت دیگرروانیست برخـیــز از جا عـمـه مـی آیـد کنــارت از زیر بال و پر سرت بیــرون گرفتی باران تیر آمد وضــو در خــون گرفتی
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
روز عــاشـورا که روز عـشـق بـود جــام یاران پر ز سـوز عـشـق بود بــانــگ مــیــزد ســاقــی بــزم بــلا عــاشــقـان را آشــکــار و بــرمــلا کــای گــروه بــاده خـواران الــست بــاید از جــام بــلا گـردید مست از در و دیـــوار مــی بـــارد بــلـــا تــا کــند خــیــل شــمــا را مــبتــلا بــاده خــوران! هــمــدم ساقی شوید سر خوش از جام هوالباقـی شویــد بــاده خــوران گــرد او گـشتند جمع جانــشان پــروانه شد بر گرد شمع هـر کـه را درحد خود میریخت می تــا کــند ایــن راه را مـــستانه طی تــا مــبــادا مــستی اش افـزون شود حــالتــش از بــاده دیـگرگون شود مستی اکــبر ز یــاران بــیــش بــود جام را از دســت ساقـــی می ربود هـرچه می در ساغرش میریخت او میشنید از او کـه: سـاقی! باده کو؟ ســـاغرم پُــر کــن دمـادم از شراب تــا کــنـد هــر ذره ام را آفـــتــاب کی توان سرمست شد زین یک دوجام بـــاده نــوشی خوش بود، اما مدام! خــوش بــود بــا مــی مـدام آمـیختن باده را دائــم بــه ســـاغــر ریختن می که بی اندازه باشد خوشتـراست مـــرد ایـــن مـیدان علی اکبر است ساقــی دانـا دل و صــافــی ضمیــر گفت با او: هرچه خـواهی باده گیر آنـــقدر مــی از ســبــوی او کــشیـد تا که رنگ او گرفــت و هو کشید چون حسین این جلوه رانـظاّره کرد جــامه بــر تن از تـحیّر پاره کرد کاین چه رسم عشق بازی باخداست اکبرست این در تجلّی، یا خداست چــون شــنـیــد انی انا الله از درون کـــرد خــود نعلین را از پا برون ســر بــرهـنــه جـانب یــاران دویــد پــابـرهنـه سوی می خواران دوید کــایــنک اکـبر در تجلّی گاه اوست دیگراکبرنـیست آنجابلکه هوسـت هــرچــه مــی بــینید آیات وی است عــالم امـکان ظهورات وی است در فــنــای مــا بــقــا دارد حــضور لا ی مــا الــاّ درآرد در ظــهــور بنگــریــد ای بـــاده خـواران آشکار در جـــمال اکـــبرم رخـــسار یار هــر کــه را مــیل تـماشای خداست رو کنـــد آنـجا، که طور انبیاست هــرکــه از آن بــاده سـاغر میکشید نــعرۀ الـــله اکـــبــر مــی شـــنید زان سپس درعـرصۀ غیب و شهود ذکــر تـــسبیح مــلـک، تکبیر بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
به هرالله اكبرعـرش مي افتد به پـاي تو اذان را دلنشين ترمي كند سوز صداي تو توآن ممسوس فی اللهی که هنگـام اذان گفتن زبان واژه ها لال است از وصف فنای تو به رسم ناب تشـويق قرائت شـك ندارم که بــه هر الله اكــبر مرحبا گـوید خداي تو پس از هربند تکبیرت پدربا گریه می گوید عـلی اکــبر فـدای تـو علی اکبر فدای تو ستـون خیمه های دلـربـایـی قد و بالایت عمـود عاشقی برپاست بــا حیَّ علای تو به تـوحیِّ علی خیرالعمل گفتن چه می آید مگرخیرالعمل چیزیست غیرازربنای تو غزل بودی وگردیدی قصیده ای گل لیلا شکست پشت مرا اینگونه تقطیع هجای تو تـصورکردنش سخت اسـت حتی لحظه ای بابا کـه باشم من دراین عالم دمی صاحب عزای تو بـرایت مجلس ختمی درون عرش میگیرد علی همراه زهرا میشودصاحب عزای تو قراراین بود در پیری عصای من شوی،اما ببیــن انگار حالا من شدم بابا عصای تو بیــا و باز کن لبهای آغشته به خونت را که ننویسند مرگم رابه پای غصه های تو توافـتادی به خاک اما پدرشرمند ه ات گشته که کاری بر نمی آید زدسـتانش برای تو بیا لب برلبم بگذار و جان را از لبم برگیر بـجای آب،جان را می نمایم رو نمای تو نـفس درسینۀ بابای پیرت حبس شد زیرا عــلی اکبرع ل ی ا ک ب رشدی جانم فدای تو شبـیه پیکرت تقطیع شد صوت حجازی ات به دستی که زدم برسرشمردم با و بای تو کنار پیکرت افتادم از پا و زمین خوردم به خاک غم نشستم،بشنوم شایدصدای تو به یادت هست مي گفتم برو آهسته آهسته زجا برخيز بابا جان كه مي ميرم برای تو تنت مانند قرآنی کــه زیر دست پا مانده اذان می گوید ای قرآن زخمی هرهجای تو تمام دشت راهرچه نظر کردم تورا دیدم شده کرببلای من علی جان کــربلای تو عزيزم دست من خالى وقلبم غرق تشويش است واين گرگان سرگردان به دندان هاعباى تو عبامعنای خاصی داشت،چشم دشمنانت کور تویی پیغمبرو یک کربلا تحت کسای تو مغیره نیست اینجاپس چراپهلوی توزخمیست شــبیه مــادرم زهرا شد آخر ماجرای تو همه بودونبودم بین این لشگرتوهستی تو نرو ای هستیم ای دلبرم جانــم فــدای تو علی باشد برو اما قدم در پیش چشمم زن دلم میگیرد ای بابا ازاین پس ازبرای تو توراهی دردل دشمن شوی ومن درین خیمه برای بــازگــشتت مـیکنم فـکر عـبای تو صدای ناله ات پیچیـده درصحراعلی اکبر تـو گشتی اربا اربا من بگریم درقفای تو ز جــا بـرخــیز افـتادن نمی آید به نام تو شکسته تــر شدم انگار بابا در عزای تو علی درعالم امکان یکی هستی وبعد ازتو نمیگیردکسی دربین این اصحاب جای تو همیشه برغریبی هاغریبان سخت می گریند توگریه میکنی برمن ومن گریم برای تو قنوت وترِ امشب را میان ظهرمیخواندم محاسن روی دستم بودومشغول دعای تو مــیان گریـه عمه زیر لب میگفت: یاجدا شبـاهت را بـبین تـشییع شد بین عبای تو قـراراین بود درپـیری عصای من شوی،اما ببین انگــار حالا من شدم بابا عصای تو ذبیح اللهی و ایــن بــار ای آرامـش لـیلا دویدن دردل صحرا شده سعی وصفای تو همين جا ازنفس افتادم ورفت ازبدن جانم نــشد پـيدا کــنم جــانم تـمام تکـه هاى تو نشانى تو را ازخاک صحراهم که مى پرسم فقط مى گريد ومیگويد از سوز صدای تو ببین خورشیدازداغ تودست وپای گم کرده شفق گون است وبسته برسر و رویش حنای تو عزيزم دسـت من خالى وقلبم غرق تشويش است و اين گرگان سرگردان به دندان هاعباى تو وجود نور اثباتش فقط این است، مثل تو که هستی درهمه جا و نـمی آید صدای تو کشیده دست نقاش ازل،طرح بهشتش را ز بالای سر(شش گوشه) تا پایین پای تو چه بی باکانه جنگیدی وحق این بودحق باتوست وثابت میشود در روز محشر مدعای تو شب هشتم شفا دادی جوانی را و فهمیدم یقینا نوش دارو قطره ای باشد ز چای تو الا یا دهر اف لک ...کفن های یمانی کو جهان می سوزد از داغ عبا وبوریای تو علي جان آرزو دارم عليّ اصغرم يك روز عليّ اكــبر بـابـا شــود تــحت لــواي تـو بزرگ شاه زاده آمده باید بزرگــش کرد ولی نه اینچنین که هست هرجاجای پای تو نمیدانی مگرخنده به حال من ضرردارد؟ چرا پس درنمی آید زحلقومت صدای تو عزیزم نامرتب کردنت این نیزه های کند فقط سر نیزه میبینم کــه مـانده لابلای تو
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
پیشِ چـشمان پــدر تا که مُـعَـمَـم می شد پیشِ چشــم همه پیـغـمـبـر اکــرم می شد خَـلـقـاً خُـلـقـا اگر حضرت خاتــم می شد پیش جبــریــل،علی نیــز مجـسم می شد همه دیــدنــد پیمبــر نَـسَـبـی غــالــب را اشهــد انّ عـلــی ابــن ابــی طــالــب را باد وقتی که به هم یالِ عقـابش میریخت چقدر بوسه فرشتـه به رکــابش میریخت آتش انگــار که از رَدِ شتــابش میریخت هرچه سر بود همه پیش جنابش میریخت لشگر انداخته اینجا سپـرش وقتی اوست ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست نــاگــهــان پــر بــر انــداختــه و می آیـد زلــف بر شــانه اش انــداختــه و می آیـد مست از خیمه بــرون تــاختــه و می آید تــیــغ مانــنـد عــلــی آخــتــه و می آیــد باز او نادِ علــی تیــغ به کـف می خواند چند بیتی رجــز از شاهِ نجـف می خواند تیـغ را روی سپــر تا که به هم می کوبد مُشت بر سینه عمو پیشِ حــرم می کوبد مثل مــولا شده شمشــیـرِ دو دم می کوبد می زند اکـبر و عبــاس عَـلَــم می کــوبد اهــل این طایفه در رزم به هم می مانند هـمـگـی دسـت خـدایـنـد، همه می دانـنـد یک طرف چشم پدر؛ چشم حرم دنبالش یک طرف لشگـر سیــراب به استقبالش مرکبش دید که خون لخته چکید از بـالش سرِ او خَــم شـد و اُفـتـاد به روی یــالش مرکبش سوی حرم نه،سوی شامی ها رفت دید بابا پســرش سوی حــرامی هـا رفت پــدرش آمده خــود را ســر زانــو بکشد آمـده داد کــشد دست به گـیــســو بکــشد باید او خــم شود و نیــزه ز پهــلو بکشد یا که یک تیغــۀ جا مانده ز ابــرو بکشد کاش گیــرد پســرش زیر بغـل هایش را کاش می شد بکشد روی زمین پایش را روی این خاک خدایا جگرش ریخته بود مشت خاکی پس از او روی سرش ریخته بود دید بال و پر او دور و برش ریخته بود آه از بین دودستش پســرش ریختــه بود دست را زیر تنش برد تنش جـا می ماند خوب شد بود عمو ورنه همانجا می ماند تا بمــاند قـسـمـش گــریه کنــان داد نـشد شانه را هرچه که با گریه تکان داد نشد بوسه بر زخــم تبــرهای سنــان داد نشد عمــه را در وسط جــمع نشــان داد نشد قــد بـابـا به کــنـار پسـرش راست نــشد این جوانمرده پس از این کمرش راست نشد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بازدلشــوره ای افـتـاده به جانم چه کنم تنـدتـر می زند آخــر ضربــانم چه کنم پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم باز هم بی خبــری برده امـانم چه کنم آه یـا رادَّ یــوسـف؛ پـســرم بــرگــردد چه کنم حال که یعـقـوب زمانم چه کنم همه تــرسم از این است صدایــم بزند دیـر خود رابه کنارش برسـانم چه کنم گرگهـا دور و بر یوسف من ریخـته اند پــدری پیــرم و افتاده جـوانــم چه کنم به زمین خورده انار من و صد دانه شده جمع بــاید کــنم او را و نــدانم چه کنم جگــر سوخته ام را ز حــرم پوشـاندم مانــده ام زار که با قــدّ کمـانم چـه کنم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قــد رعنــای تو چون سرو سپــیـدار شده کــربــلا محــو رخ احــمــد مخـتــار شده تا کــمــی راه روی این دل من میــلــرزد قــد طــوبــایی زهــراست پــدیــدار شــده چــشم بــد دور از آن قــد رشیــدت پسرم قــامتت شــانه به شــانه با عــلمــدار شده گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا تـشنـۀ وصـلی و هـنـگــامــۀ دیــدار شـده تا صــدای تو شــنــیــدم که پــدر زود بیا گفتم ای وای علی بی کس و بی یار شده نیــزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم وسط معــرکه این یــاس گــرفــتــار شده کوچه ای باز شــدو هر که زره آمدو زد مــاجــرای تو شــبــیــه درو دیــوار شده زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست نوک نیزه اثرش چون نـوک مسمار شده دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد تن تو طعمه هر گرگ جگــر خوار شده بین محراب دو ابـروی تو از هم شد باز صورتت جــلوه ای از حیــدر کرار شده خیز و زیــر بغلـم گیر و سوی خیمه ببر ای جــوانـم ز غمت دیــدۀ من تــار شده اربــاً اربــایی و کس معنـی آن کی فهمد این عبــا تــا به ابـد محــرم اســرار شده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
گرچه هر لحظه تماشای تو شادم کرده است دیـدنت اینبار دل را خـانۀ غم کرده است ای جوان! گفتم عصای دست پیریام شوی داغ تو پشت مرا مثل عصا خم کرده است پای خود را میکشی بر خاک اسماعیل من تیغ امّا در تن تو کشف زمــزم کرده است عدهای شمشیر؛بعضی تیر،نیزه؛دشنه؛سنگ هرکسی از کینه هرچه شد فراهم کرده است آنقَــدَر بر پــیکــرت پیچــیده ردّ زخــمها راه را گم، چاره در این جمع درهم کرده است زخمهایت یک طرف، زخم سر تو یک طرف بغض نامت لشگری را «ابن ملجم» کرده است تاب آوردم که بیتاب از عطش رفتی ولی طاقتم را خنــدۀ بیجــان تو کم کرده است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
می روی و می بری همراه خود جان مرا صبـــر کن بابا ببیـن حـال پریشــان مرا در پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست می بری بـا خود دل خـیـمـه نشـینان مرا ای عصای پیری ام، داری هلالم میکنی بعد تو دشـمن ببینـد حــال حیــران مــرا قبل رفتن اندکی پیش دو چـشـمم راه رو پُر کن از قد رســایت قاب چشـمان مرا در جواب تشنگی شد عایــدم شـرمندگی گر چـه دیدی با زبانت کام عطشان مرا از فرس افتاده، سوی تو خودم را میکشم آه بـابـا جـان، ببـیـن زانـوی لـرزان مرا سوره های پیکرت پاشیده از هم وای من پخش صحــرا کـرده اند آیـات قـرآن مرا عده ای کِل میکشند وعده ای کف میزنند تــا شنیـده دشـمـنت آوای افــغـــان مــرا تا صدایش میکنم یک دشت پاسخ میرسد زیـنبـم، بنگـر عـلـی هـای فــراوان مـرا خون او را در تمام دشت جاری کرده اند کربلا را بــا تنـش آئـیـنه کـاری کرده اند
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
از بین مـوج خــون گهــرم را بیاورید جــان ز جان عــزیــزتــرم را بیاورید طوفان غم به جان و دلــم مـوج میزند آرام جــان شــعــلــه ورم را بــیـاورید شمعــم كه ســوختــه؛ از پــا نـشستـه ام پــروانــۀ شــكــستــه پــرم را بیـاورید چون آفتاب سُرخ پر از شعله ام هنـوز ای هــاشمی رُخــان، قـمرم را بیاورید ما با همیم همسفر از فرش تا به عرش از بیــن راه هــمــســفــرم را بیــاورید تا بنـگــرید جلــوۀ ایـثــار و عـشـق را آئــیــنــه شـكـسـتــه ســرم را بیــاورید از بس كه تیر و نیزه به برگ و برم زدند افتــاده بر زمین، ثــمــرم را بیــاوریـد دیــدم كه قطعه قطعه شــده پــاره دلـم از روی خــاك ها جـگــرم را بیاورید یعقوبم و ز دیــده من نــور رفته است تا خیــمه یــوسفـم، پســرم را بیــاوریـد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
از حــرم آمد بــرون؛ جلــوۀ پیـغـمـبری با رخ زهــرایــی و؛ بـا جَـنـَـمِ حیــدری صحنۀ میدان بدل؛ شد به عجب محشری گفت انابن الحسین؛ ریخت به هم لشگری موقع جانبازی است؛ رفته ز کف طاقتش تیغ و سپر در کف و؛ ذکر علی عادتش خوانده حسین اِن یکاد؛ نذر قد و قامتش با نگهــی می کند؛ از پــدرش دلـبــری ماه حــرم مثل شیــر؛ بر دل اعــدا زده از بــرش تــیــغ او؛ دشمـن او جــا زده گرچه به رفتن شرر؛ بر دل بــابــا زده داده به لشگر نشان؛ رزم عـلـی اکبری یا عــلی و یا عــلی؛ بر لب او کرده گل ماه نـطـر می زند؛ عمه بخــوان چار قل داده عنان را ز دست؛ لشگر کوفی به کل معرکه ای شد به پا؛ وای چه رزم آوری لشگری از جنگجو؛ از دم تیغش گریخت شد به عجب ابن سعد؛ رشتۀ کارش گسیخت دم به دم از دشمنش؛ جان بگرفت؛زهره ریخت حــیــدر کــربــبــلا؛ بـا رجــز حــیــدری نــیــزه و تیغ جــفــا؛ بر بــدن تو زدنــد تیر به همراه سنگ؛ ســوی سرت آمدند تو به زمین خوردی؛ و آه حـرم شد بلند خیـز که دلگرمی؛ عمه ای و خــواهری در برت آمد حسیــن؛ با سـر زانــو علی از تو نمانـده تنی؛ کو پســرش کـو علی کاش نفهمد که خورد؛ نیزه به پهـلوعلی زخم به پهلوی توست؛ ارثــیـۀ مــادری بس که به روی دلــم؛ داغ دمــادم رسید اشک به چشــم هـمه؛ عــالم و آدم رسید بر سر نعشت علی؛ عمــۀ تو هـم رسیـد مانــد، برایــم فقط؛ دیـدۀ از خــون تری قسمت تو تیغ و تیر؛ قسمت من غم شده موی سرم شد سپید؛ قامت من خــم شده بعد تو ای عمــر من؛ عمر پــدر کم شده وای چرا غرق خـون؛ وای چـرا پرپری
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
عطـر پیغمبر چنین در کربلا پیچیده است یا نسیم مــوی اکبر در هــوا پیـچیده است چرخـش شمشیر او سر میدواند مرگ را بین دشمن ذوالفـقار مرتضی پیچیده است بر زمین انگــار ثــارالله را پــاشیــده انـد بس که در هر گوشه ای بوی خدا پیچیده است از تنش هر نیزه مقداری تبرک برده است یا که بر هر نیزه قرآنی جـدا پیچیده است اسب او از بین دشمن سر درآورد و تنش در قنوت نیزه ها چون ربّـنا پیچیده است قد یک صحرا قد او قد کشیده ست و پدر پیکر صد پاره اش را در عبا پیچیده است هر که از خیمه رسیده سخت سردرگم شده بس که ابعاد غــم این ماجرا پیچیده است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
ز جا خیــز ای گل لیلا امیدم بیشتر گردد بگو بابا که نیرویی به زانو باز بر گردد جوابــم را نمیگویی نگو اما نگــاهـم کن که با هریک نگاهت سوی چشمم بیشتر گردد به پای لالۀ سرخم، من آب از دیده پاشیدم ولی شور است اشک دیده ام او تشنه تر گردد شده با خنده ها تواَم، صدای گـریۀ زینب اگر آیــد ابـالـفـضـلم، عدو آرام تر گردد عبایم از بدن پُر شد، ز که گیرم مدد یا رب که ترسم این بدن تا خیمه ها پاشیده تر گردد به همراه جــوانان بنی هــاشم نمی گـریم اگر دشمن ببیند اشک من خـوشحال تر گردد
: امتیاز
|